خانه سیاه است
چراغ های رابطه تاریکند
من اگر پسر نفرین شده ی اندوهم یا که از نسل گلی هرزه میان کوهم تو همان آدمک چوبی پیمان شکنی که فقط لایق آتش زدنی دیدی که وقتی از قفس پرواز کردیم تماشایی ترین پرواز را آغاز کردیم اینک تمام آسمان کاشانه ماست خورشید نور افشان چراغ خانه ی ماست نی حدیث عشق چون آغاز کرد غصه دیرینه من سر باز کرد یادم آمد روزگار عاشی شور و مستی ها که آن طناز کرد از اون روزی که شب اومد به اصرار از اون سالی که یادم رفت به اجبار من عادت کرده ام تنها به این کار من و تنهایی و سر درد و سیگار از بسکه دچار نحسی و چله شدیم از دست زمین و آسمان ذله شدیم پا بر سر ما گذاشت هرکس برخواست یک عمر برای دیگران پله شدیم شعر از استاد ( جلیل صفر بیگی ) یک عمر فقط کهنه و نو شد دل من در بین زباله ها ولو شد دل من له گشت به زیر پایتان ره گذران در شهر شما پیاده رو شد دل من شعر از استاد ( جلیل صفر بیگی ) از چپ و راست بلا پشت بلا می آید و شگفت آنکه فقط بر سر ما می آید شکر گفتیم پس از هر غمی آما این شکر چو نمازی است که از ترس به جا می آید امشب شده آن شبی که باید بزنی این جام لبالبی که باید بزنی گیرم که نریزد لب تو خونم را از خون دلم لبی که باید بزنی شعر از استاد ( جلیل صفر بیگی ) خسته ام از خنجر لبخند ها از ملامت های می گویند ها خسته ام از چشمک ابهامشان از علامت بازی ایهامشان شعر از استاد ( احمد عزیزی ) در خیابان های باز ازدحام می شنیدم سایه هایم را به نام رو به روی جاهلان بی صفت می زدم یک استکان از معرفت شعر از استاد ( احمد عزیزی ) تاریکم و شب از دل من می جوشد تکرار به تکرار خودش می جوشد تکراری ام آنقدر که حالا دیگر پیراهنم از حفظ مرا می پوشد شعر از استاد ( جلیل صفر بیگی ) بر روی ما نگاه خدا خنده می زند هرچند ره به ساحل لطفش نبرده ایم زیرا چون زاهدان سیه کار خرقه پوش پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم شعر از شه بانو ( فروغ فرخزاد ) مادر شعر ایران شلاق بزن شراب خوردم قاضی تا خرخره بی حساب خوردم قاضی محکم تر از این نیز بزن چون یک عمر من جای شراب آب خوردم قاضی تو رسم بی وفایی سنگ تموم گذاشتی تو باغچه قلب من بذر جدایی کاشتی منو که فکر می کردم عشق تو دلگرمی بود نگو تموم حرفات بازی سر گرمی بود حق داشت دلم که هر وقت تو رو می دید می لرزید اون همه اشک که ریختم به عشقت نمی ارزید منو یه قلب تنها به تو پناه آوردیم نقطه سر سطر بچه ها بنویسید با خط درشت عشق را بنویسید تکلیف شب شماست در دفتر دل صد متربه از روی خدا بنویسید شعر از استاد ( جلیل صفر بیگی ) سرد است تبی که در تنم افتاده نام چه کسی از دهنم افتاده ؟؟؟ یک روز یقینا خفه ام خواهد کرد دستی که به دور گردنم افتاده ... شعر از استاد ( جلیل صفر بیگی ) چیستم من زاده یک شام لذت بار ناشناسی پیش می راند در این راهم روزگاری پیکری بر پیکری پیچید من به دنیا آمدم بی آنکه خود خواهم شعر از شه بانو ( فروغ فرخزاد ) مادر شعر ایران
:ادامه مطلب:
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |